۱۴۰۴ اردیبهشت ۵, جمعه

فائزه، زن بلوچ که زندگی را از نو ساخت

در دل گرمای جنوب شرق ایران، جایی در اطراف چابهار، زنی زندگی می‌کند به نام فائزه. شاید نامش در رسانه‌ها نیامده باشد، اما داستانش از بسیاری از قهرمانان مشهور الهام‌بخش‌تر است. فائزه از کودکی با فقر و تبعیض بزرگ شد. در منطقه‌ای که بسیاری از دختران حتی فرصت تحصیل ندارند، او توانست تا کلاس نهم درس بخواند. اما همیشه رویایی در دل داشت: این‌که روزی کاری کند تا زن‌ها در روستایش فقط به پخت‌وپز و بچه‌داری محدود نباشند. با کمک یک وام کوچک، کارگاه کوچکی برای ساخت صنایع دستی بلوچ راه انداخت؛ ابتدا با دو نفر، بعد پنج نفر، و امروز بیش از سی زن در آن کارگاه مشغول به کارند. او نه‌تنها منبع درآمدی برای خود و هم‌محلی‌هایش ساخت، بلکه به زنان یاد داد که قدرت دارند، حتی اگر جامعه خلاف آن را القا کرده باشد. فائزه در مصاحبه‌ای محلی گفته بود: «وقتی زن‌ها بتونن دستشون توی جیب خودشون باشه، می‌تونن تصمیم بگیرن. می‌تونن آینده بسازن.» او بی‌صدا اما قدرتمند، انقلاب کوچکی در روستایش رقم زد. حالا زنانی که روزگاری ناامید بودند، دوباره به زندگی امید دارند. محصولاتی که زمانی فقط برای مصرف خانگی بود، حالا در بازارهای شهر فروخته می‌شود و حتی بعضی‌ها به خارج از ایران هم صادر می‌شوند. فائزه شاید مدال یا جایزه‌ای نگرفته باشد، اما قلب صدها زن را با جرأت و تلاشش فتح کرده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

وقتی موشک‌ها سخن می‌گویند؛ روایت تلخ جنگ ایران و اسرائیل

️ «تهران دیگر شب ندارد» شامگاه داغی بود در خردادماه ۱۴۰۴. صدای آژیر خطر، خیابان ولی‌عصر را برای چند ثانیه در سکوت فرو برد، سپس انفجارها آسم...